کنایه از غم و غصه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : ز خون جگر کرد لعل آب را بیاورد آن تاج سهراب را. فردوسی. می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تانکشد سر به فلک فریادم. حافظ. ، اشک خونین: خون جگرم ز فرقت تو از دیده روانه در کنار است. سعدی. سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم. حافظ
کنایه از غم و غصه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : ز خون جگر کرد لعل آب را بیاورد آن تاج سهراب را. فردوسی. می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تانکشد سر به فلک فریادم. حافظ. ، اشک خونین: خون جگرم ز فرقت تو از دیده روانه در کنار است. سعدی. سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر میگرفت دامن چشم. حافظ
کنایه از مردم صاحب حوصله و دلیر و شجاع باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از مردم شجاع و دلاور. (آنندراج). کنایه از شجاع، دلیر و دلاور. (از فرهنگ فارسی معین) : دریاکشان کوه جگر باده ای به کف کز تف به کوه لرزۀ دریا برافکند. خاقانی (از آنندراج)
کنایه از مردم صاحب حوصله و دلیر و شجاع باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از مردم شجاع و دلاور. (آنندراج). کنایه از شجاع، دلیر و دلاور. (از فرهنگ فارسی معین) : دریاکشان کوه جگر باده ای به کف کز تف به کوه لرزۀ دریا برافکند. خاقانی (از آنندراج)